و المقصود
السلام علی محمد(ص) و بنته و اهل بیته و الانبیاء المرسلین
به بهانه شهادت فرزند پیامبر،سید مرتضی آوینی و اجابت دعوت دوست:
«و لقد استهزی برسل من قبلک فاملیت للذین کفروا ثم اخذتهم فکیف کان عقاب»
(تنها تو را استهزا نکردند،پیامبران پیش از تو را نیز مورد استهزا قرار دادند،اما سرانجام آنچه را مسخره میکردند دامانشان را گرفت،دیدی مجازات من چگونه بود؟)
(سوره مبارکه انعام_آیه 10)
روز فتح مکه بود.لشکریان اسلام پیروزمندانه وارد مکه شدند.فرمانده سپاه اسلام سعدابن عباده فریاد برآورد:«الیوم،یوم الملحمه»(امروز روز انتقام است).
پیامبر رحمت(صلی الله علیه و آله)از این سخن ناراحت شدند و پرچم را از او گرفتند و به علی ابن ابیطالب(ع) سپردند و اعلام شد:«الیوم،یوم المرحمه»(امروز روز عفو و بخشش است).همه در امانند،جز آنانکه رودرروی شما بایستند،هر کس به خانه ابوسفیان پناه ببرد در امان است،هر کس به بیت الله الحرام پناه ببرد در امان است...
...همیشه اولش سخت است،اما این سه نقطه ها کار را راحت کرده است و برایمان راه فرار باز کرده است تا نامه ای به رسول خدا(ص)...
سلام بر محمد امین(ص)،
براستی چه امانتداری بودی تو،همان امانتی که خدا تا روز قیامت بر روی دوش انسان نهاد.
چه توصیف کنم تو را،که قلم و دستم را یارای وصفت نیست و کاغذ تاب نوشتن اوصافت را بر روی خود ندارد(همیشه تکرار ملال آور نیست)
حقا که فرستاده خدا بودی،آخر تو را به دنیا چه کار است...جدت حضرت آدم فریب شیطان را خورد و به سبب این غفلتش پا به این دنیا گذاشت،اما تو،بخاطر غفلت من و امثال من و برای اینکه مرا به جنت خدایت بشارت دهی و از عذاب خدا بترسانی به این دنیا پا گذاشتی،وگرنه تو را به این دنیا چه کار؟تو خود در آغوش خدایت عشقبازی میکردی،که اشتباه من و امثال من تو را به این دنیا کشاند.چگونه جواب خدایت را دهم...
...میگفت ایوب صابر بود،پس لابد صبرِ تو را ندیده بود.خودت را آزردند دعایشان کردی،پهلوی دخترت را شکستند نفرینشان نکردی،فرقِ پسرعمت را شکافتند هیچ نگفتی،سر فرزندت را از تنش جدا کردند فقط صبر کردی،فرزندان حسینت را شهید کردند باز تو خاموش ماندی...
گویند یعقوب چند سالی فرزندش را ندید و از این غم نابینا شد،اما تو هزارو چهارصد سال است که فرزندت مهدی(ع) را ندیدی...
راستی چرا؟...گفتند چون صابری...اما نه،تو رسولِ رحمت بودی و پیامبر عشق...
همه را گفتم آزار دادند...شکستند...شکافتند...جدا کردند...شهید کردند...
دیدی این بشر چقدر حقه باز است،همه اینها را بشر دیگر انجام داد،منِ بشر که خود را پیرو دین آسمانی تو میدانم هیچ کار نکردم و گفتم چه بد کردند این جماعت با اهل بیت پیامبر.آری،تا فرزند کوچکت حسن عسکری(ع) را اینها شهید کردند،اما...
اما مهدی(ع) چه؟او را که شهید نکردند،او هست اما چرا نمی آید؟خواستم بگویم خبط و خطای این بشر نمی گذارد او حضور پیدا کند.خواستم مقصر این را هم آن بشرِ دیگر معرفی کنم،اما اگر فسق و فجور آنها نباشد که دیگر مهدی(ع) نمی آید.خودِ فرزندت مهدی(ع) گفت:اعمال و رفتار شما نمی گذارد من ظهور کنم.به هر در زدم و به هر جا رفتم که هدف این جمله فرزندت نشوم،اما نشد.پیکان این گفته فرزندت سمت پیروان دینت نشانه رفته.
ای محمد امین(ص):
میدانم گفته های این خلق نامرد را میشنوی که چگونه علیه تو بیانیه میدهند،مستند میسازند یا به قول خودشان کاریکاتور چاپ میکنند!اما تو نیز به رضای خدایت رضایت دادی و خاموش ماندی و به ما نگریستی که ما چه میکنیم،اما ما خاموش نمی مانیم.
ای محمد امین(ص):
اگر عیسی(ع) فرزند مریم را دیدی سلام پیروانت را به او برسان ودر وا گویه ای با مسیح(ع) بگو:
ای آنکه ره به مشرب مقصود برده ای
زین بحر قطره ای به من خاکسار بخش
شکرانه را که چشم تو روی بتان ندید
ما را به عفو و لطف خداوندگار بخش
ای رحمة للعالمین:
نمی دانم،شاید دلت از پیروان آیین خودت هم خون باشد.آنها قرآن را تحریف نکردند اما دستوراتِ دین و قرآن تو را شاید...
یاس سوخته